سلام...........

آخر سال رسید .......و حال و هوای راهیان نور ......

اومد بهمن و اسفند و....... بازم راهیان نور..........

نمیدونم چی بگم؟ هر سال تو همین روزها از کارهای کرده ام پشیمون میشم و دوباره رومی آرم به شهدا ........ هرسال با یه بهانه جدید............ ولی امسال هیچ بهانه ای ندارم برای اعتراف......یک سال دیگه از عمرم گذشت ولی........... پروبالم خالیه........... به جز گناه هیچ چیز تو پروبالم نیست ...... نمیدونم چندمین بارمه که دارم اعتراف میکنم ولی اینو خوب میدونم که .... خدا ناله ها و گریه های بنده هاش رو خیلی دوست داره و خودش میگه : ادعونی استجب  لکم .....

ولی این دفعه دلم رو تو دستام گرفتم و میخوام بی بهانه حرف بزنم ..... بی بهانه....... صاف و ساده ...... بدون هیچ تکبر و غروری .......ولی....... خجالت میکشم .....از همه..... خجالت میکشم از تمام کسانی که دلشون رو شکوندم ...... حتی خجالت میکشم که از خدا طلب بخشش کنم .........آره........ خجالت میکشم ....... آی شهدا ازتون خجالت میکشم ....... خجالت میکشم بازم بگم شهدا شرمنده ام ........ خجالت میکشم که ازتون بخوام امسال هم دعوتم کنید ..... خجالت میکشم ازینکه بخام صداتون کنم ..... مگه من بعد شما چیکار کردم ... اصلا منوچه به هم کلام شدن با شما..... شما کی بودید و من کیم !؟

 شما چه کار کردید و من دارم با کارهام چیکار میکنم ؟!

شما با خدا چجوری بودید ..... و من چجوریم .......

شما نماز شبتون قضا نمی شد اما من ..... تو نمازهای یومیه ام موندم .....

شما جونتون رو دادید برای ملت ولی من ......

شما تمام داشته هاتون رو می بخشیدید اما من ..... تمام عمرم رو دارم مال جمع میکنم.....

اصلا نیاز به مقایسه نیست

آن رشادتهایتان در جبهه کافیست

.

من شرمنده ام.... شرمنده مادری ام که هنوز منتظره..... منتظر یه نشون.....

من شرمنده ی فرزند شهیدی ام که اینهمه سال رو با آرزوی داشتن بابا به سر برده .....

من شرمنده ام وقتی با کارهام اشک پدر شهیدی رو درآوردم....

با اینهمه گناه ولی.......... ............

تو این یه ماه از سال یه نیروی جاذبه ای تو دلم میاد..... تو دلم ولوله ایجاد میکنه ..... طوریکه دلم یه لحظه آروم و قرار نمیگیره..... میدونم آرزوی پرواز داره ولی

من که تو این سیاهی ها از همه رو سیاه ترم

میون اون کبوترا من با چه رویی بپرم

میدونم امسال هم سعادت ندارم که با پای برهنه روی خاک پاک شلمچه راه برم .... میدونم ولی ......

دلم خیلی وقته راهی جنوب شده.......

امیدوارم ناامید برنگرده.......


برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 11 بهمن 1388برچسب:بابا,شهدا,گناه,دلم, | 1:58 | نویسنده : ارشیا |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • حسابدار مجرب