حقیقت اما تلخ 2

 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبیدو داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد...بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو تمییز بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
 


نظرات شما عزیزان:

Alipalang
ساعت22:08---30 دی 1391
خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و بغض کردم پاسخ:سلام علی داداش ممنونم از اینکه به وبم سر زدی، من هم سعی میکنم بعد از اینکه اینترنت پرسرعتم راه افتاد همیشه به وبت سر بزنم -- با تشکر

آرمیتا
ساعت15:52---20 دی 1391
سلام داداش
جالب بود
وقت کردی بهم سر بزن

آرزو میکنم همیشه موفق باشی
تو هم واسم دعا کن...


حيدري
ساعت21:12---4 دی 1391
سلام داداشي گل.

چه خبر داداش؟خبري ازمون نمي گيري؟ يه پيامي...تكزنگي...چيزي.....نبيد ببيني زنده ايم يا نه؟

داداش به اميد خدا جمعه عازم مشهديم. نائب الزياره همتون هستم. انشاءالله سه شنبه شب ميام خونه و دو سه روزي مي مونم. مي بينمت داداش.

يا علي
پاسخ:سلام داش- سر ما هم شلوغه ولي هيچ وقت تنهات نميذاريم - به جاي ماهم زيارت كن و انشالله به سلامتي برگردي - به اميد ديدار


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 دی 1391برچسب:معلم , دختر , بابا ؛ مادر , خواهر, | 16:26 | نویسنده : ارشیا |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • حسابدار مجرب